7/31/2004

خطوط موازي
روزي
جايي
وقتي
در نقطه معراج من
در ابتداي سعادت من
به هم خواهند رسيد .

7/28/2004


حرم من ، حضور توست
و تو، ناچيز ترين ذره خلقت
و من ، هيچ .

7/27/2004


گرچه هيج وقت به زبون نياوردي ، ولي بالاخره خودم متوجه شدم ، حق با تو بود ، من ارزشش رو نداشتم . آخه تو عاشق نبودي كه ، مشتري بودي .اينو وقتي متوجه شدم كه كوچكترين خواهش ها رو هم ازم دريغ كردي .
تا من بيام بفهمم كي به كيه ، چي به چيه ، اووووه... بي خيالش .
راستي ، يه موضوع بي اهميت ديگه : باتو كه هستم از هميشه تنها ترم .

7/25/2004


بنام خدا
موضوع انشاء : تعطيلات خود را چگونه گذرانده ايد ؟
با تشكر از دبير محترم و همكلاسي هاي عزيزم انشاء خود را شروع مي كنم .
من به همراه خانواده و خواهران و برادران ديني خود تعطيلات خوب و آموزنده اي
را گذراندم و جاي همگي شما بسيار خالي بود …
ما از اين انشاء نتيجه مي گيريم كه :
اولا : در كشور ما امكانات زندگي بسيار كم و حتي هيچ است ، اگر احيانا روزي هم اين امكانات فراهم شود نسل من هنوز زندگي كردن را نياموخته ، مضاف بر اينكه آنچه را كه ما زندگي مي ناميم با تعريف ديگران از زندگي بسيار متفاوت مي باشد .
ثانيا: مهرباني و بخشش خداوند ، مخصوص مسلمانان و ايرانيان نبوده و نيست ، و حاصل ارث پدري كشور ما ( نفت و منابع ديگر طبيعي ) براي نسل من ، بر خلاف تصور ، جز فقر و بيعاري چيزي نبوده و هيچگاه سعادت و آسايشي در خود نهفته نداشته است .
ثالثا: فرهنگ ، تمدن ، تاريخ ، ادب ، مهمان نوازي ، … ، منحصر به ايرانيان نبوده و نيست ، در هر كشوري حاكمان براي پيشبرد اهداف خود دروغ هايي ازاين دست را به خورد مردمان خويش مي دهند .
رابعا: بر خلاف آنچه كه بسياري از روشنفكران ما باور دارند ، اسلام و اعراب ، باعث عقب ماندگي كشور ما نيستند ، بلكه اين حاكمان نا لايق و خاك فروش و نفت فروش در طول تاريخ بوده اند كه هميشه از مذهب و مليت بر عليه ملت خويش سوء استفاده كرده اند و هيچگاه براي ملت خويش بيش از يك ارباب و يا خان نبوده اند .
خامسا: تا زماني كه انسان ها براي انتخاب حريم تن و جان و دين خود آزادي نداشته باشند فقط صورت انسان را بر چهره دارند .
در پايان براي همه شما آرزوي خوشبختي مي كنم و به همه دوستان عزيزم توصيه مي كنم در اولين فرصت به مسافرت بروند.
والسلام .

7/15/2004

راستي تا يادم نرفته ، با اجازه بزرگتر ها يه هفته مي رم مرخصي .

چي شد يهو راهي شدي ؟
دلت نخواست ، همدم لحظه هام بشي ؟
ماهي قصه هام بشي ؟
محرم غصه هام بشي ؟
دلت گرفت ؟ خسته شدي ؟ خوابت گرفت ؟
دستاي من دست نبود ؟
خونم برات گرم نبود ؟
اشك چشام اشك نبود ؟
مي خواي بمون ، مي خواي برو
ولي بدون ،
تو آسمون خونمون ، تو تنها تك ستاره اي
تو دفترم ، تنها بهونه يه جوجه شاعري
چشماي خيس و خسته مو ، دستاي تو پاك مي كنه ،
پنجره هاي بسته و نگاه پر اميد مو ، چشم تو روشن مي كنه ،
مي خواي بمون ، مي خواي برو
ولي فقط اسم من از يادت نره ، فقط همين ،
همين برام يه عالمه .

7/13/2004

وقتي بهم دروغ ميگي ،
بهم ميگي دوست دارم ،
رنگ چشات آبي تره ،
زنگ صدات قشنگ تره،
پوست تنت سفيد تره ،
وقتي داري دروغ ميگي ،
صادق تر از هميشه اي .

7/11/2004

حريم گل سرخ پناه خستگي هايم بود و زاغچه پير همكلام تنهايي ها ،
شادي هايم را در باغچه مي كاشتم و دلتنگي هايم را با آسمان تقسيم مي كردم .
از كدام راه به اين خانه رسيدم ؟
ْ آغاز جداسري شايد از ديگران نبود .ْ

7/10/2004

هنگام دروغ گفتن با همه وجود به ميدان مي آيي
و هنگام فريب سرا پا نيرنگ مي شوي
عزيز دل ، دوستت داشتم ،
خريدار نبودم .

7/08/2004

دل به دريا سپردن و تلاش قايقرانان به طمع مرواريد و ماهي ست ،
من كه به آفتاب و شن هاي داغ ساحلي قانع بودم .
چگونه راه يافتم در اين گرداب ؟

7/05/2004

رســوا منم ، شيــــدا منم ، تنهاي بي فردا منم
پنهان تويي ، پيدا تويي ، ليلي بي پـروا تويي
خـــاك منم ، سجـده منم ، خــالق افلاك تويي
" راه ده اي يار مرا "

7/04/2004

همهمه اي از نور در درونم موج ميزند
و غنچه اي ناز
آرام آرام پر و بال مي گشايد .

انگار همين ديروز بود .
شاخه گل نازم ، تولدت مبارك .

7/03/2004

بزن زخمه ، مزن زخم ، پر از درد ، پر از داغ
بخوان تلخ ، مخوان تند ، پر از سوز ، پر از ناز
تنم سرد ، تنم داغ ، پر از لكه ، پر از ننگ
دلم خسته ، دلم خون ، پر از قصه ، پر از راز
همه جان ، همه تن ، در آرزوي پرواز .

This page is powered by Blogger. Isn't yours?

Subscribe to Posts [Atom]