11/07/2023

 حتى نميخواهم بالا بياورمت


5/20/2022

 


محاله يادم بره …

Exactly what’s happened tonight…

❤️



3/12/2022


 


عاليجناب جين وبستر عزيز 

با كمال تواضع ، مايل هستم كه بعد از يكصد و ده سال از انتشار كتاب شما ، داستانشما را در غالب نامه اى كوتاه ، به گونه اى ديگر به پايان ببرم .

جودى عزيز : من هر روز بيشتر و متفاوت تر دوستت دارم و خواهم داشت ، به همين دليلترجيح ميدهم اين پرده تا ابد بين ما باقى بماند .

امضا : هميشه بابا لنگ دراز تو .


3/10/2022

 


به شراب ميمانى 

كهنه ، گس ، دلچسب .



3/31/2021

 حواى من هواى سيب دارد و  باغچه ى خانه همچنان سيب ندارد ، 

سيب فروش ،  حوا ، سيب ...

يار ندارم ، سيب ندارم ، حوا ندارم ، 

هوا حتى ندارم ...

حرمت خانه ندارم ...

مانده ام  ...

حوا و سيب فروش كه ملعبه اى بيش نبودند ، 

سيب مكر خدا بود يا ابليس ؟؟؟

سيب بهانه بود يا اثبات حماقت انسان ؟؟؟

و اين صبورى راه به كجا مى برد ؟؟؟

مانده ام ...



3/07/2021


 شده ام شبيه محل دفن زباله هاى اتمى ...


10/17/2019

آغاز بازى بيزارى دست ماست،
اما اتمام آن نه .

و پايان خستگى دست هيچكس .

6/27/2017

كوله بارم بس سنگين است و ناكارآمد
هزار حفره ى خالى در درونم مى تپد مدام .
هزار راه نرفته ميخواندم  مدام .
هزار وسوسه ، هزار آرزو ، هزار اميد ...
كسى ، چيزى ، جايى ، انتظارم را مى كشد ؟
وهم ند اينان  ؟
گم شده ام ؟


4/10/2017

اولين بار كه موزه لوور پاريس رو ديدم بر عكس اغلب هموطن ها كه افسوس ميخورند كه چرا ثروت ملى كشورمون غارت شده و در اختيار بيگانگان است ، خيلى هم خرسند شدم .
چرا كه بهترين ميراث ما را به بهترين نحو و قطعاً بهتر از خودمان حفظ و نگهدارى كرده اند .
حالا شده حكايت رفقاى عزيز تر از جانم كه كوچ كرده اند و ساكن غربت شده اند .
چه خوب شد كه رفتيد ، اينجا كسى توان و لياقت حفظ و قدر شناسى از جواهرات زندگى اش را ندارد .

9/23/2016

به عشق باران از خانه به خيابان زده بودم
چه وقت چتر بود حالا ؟

7/20/2016

جناب نوح امكانش نبود كه جفتى انسان ! هم سوار كشتى تون ميكردين ؟

12/09/2015

هيچوقت راستش رو نگفتم ،
دوستش داشتم .
اما بالاخره ....
راستش رو گفت ،
دلم گرفت ،
ساده ، عميق .
راستش ، هميشه اونى نيست كه ما فكر ميكنيم .
اگه هنوز بزرگ نشدي ،
هيچوقت از كسى راستش رو نخواه ،
تنها ميشوى ،
ساده ، عميق .




8/23/2014

همه ى دار و ندارم ،                      يك تار مو بود .                            به آتش كشيدم ،                            بلكه زودتر بيايي .

11/17/2012


در آغاز تنیدن پیله
آرزوی پروانه شدن داشتم
و امروز
.
.
.

اسیر .

7/04/2012

بی چتر آمده ام 
.
.
.
.   بی پروا ببار

4/02/2012

حفره هایی هست
بین ما ، که
نمی یابمت
نمی فهممت
که نه هستم و نه هستی
عاشقی می کنم آنجاها

11/10/2011

! آرامم


مگر تو خدایی که با تو این همه آرامم ؟

10/02/2011

، این دفعه تو قامت ببند

.بلکه انگورم شراب شود

9/15/2011

این قمار برای تو فقط یک بازی بود
. برای من اما ، عاشقی

. تو بازی رو بردی ، من عاشقی رو

4/24/2011

توهم خوشبختی من در آیینه ی روبرو پیداست

نه شوق شکستن آیینه را دارم و نه عطش فرو رفتن در سراب

اما باز هم می آیم

تا ببینم : اینبار با کدام فریب باید آشنا شوم ؟


2/28/2011

بیا بی باده جشن بگیریم

دیگر این چشم ها مرا مست نمی کنند .


1/10/2011

کاش دستان مرا به موی تو راهی بود


This page is powered by Blogger. Isn't yours?

Subscribe to Posts [Atom]