5/31/2005


چشمها را ببند
و چراغ را خاموش كن
نيازي به ديدن نيست
زبان در كام فرو كش
و كلام به تاريكي بسپار
نيازي به گفتن نيست
گوش ها را بگير
و صدا را فراموش كن
نيازي به شنيدن هم نيست
به انديشه ميانديش
آلودگي فضا فراتر ار تلاش من و توست .
مشامت را رها كن
بي هيچ كوششي
رهاتر ، باز هم رها تر
حس مي كني ؟
رويا هايت را خاطرت هست ؟
چه غريبانه به خلوت خزيده اند
بي هيچ گريزي
يكي هست و يكي نيست
جا به جا ، نا به جا
بي هيچ دشنامي .

5/15/2005


تو نه اولين و نه آخرين پرنده سكون اين پهنه بي عبوري
كه كوچ آشنا ترين واژه هر كوير است .

5/14/2005


همان خاطره خورشيد كافيست ،
تا هر چه ستاره در پهنه آسمان ، خاموش گردد .

5/02/2005


ريشه به اعماق زدنم
نه از سر تدبير بود و نه در پي تقدير
كه آخرين چاره حفظ اين تخته پاره بي برگ و بار بود و آموزه روزگار .

This page is powered by Blogger. Isn't yours?

Subscribe to Posts [Atom]