11/10/2008
یه تیکه خمیر می دن دستت ، تو هم همینطوری بازی بازی باهاش
یه چیزی درست می کنی . چشم به هم بزنی خمیر سفت شده ،
تو موندی و یه تیکه گل خشک و یه نقش کج و معوج که یه روزگاری
خودت کشیدش .
حالا هی هوار هوار کن که : بابا جان من ، بازی نبود مگه ؟
یه چیزی درست می کنی . چشم به هم بزنی خمیر سفت شده ،
تو موندی و یه تیکه گل خشک و یه نقش کج و معوج که یه روزگاری
خودت کشیدش .
حالا هی هوار هوار کن که : بابا جان من ، بازی نبود مگه ؟
Subscribe to Posts [Atom]