2/08/2004

تا حالا شده تو استخر دلت بخواد از روي دايو چهار متري شيرجه بزني و كيف كني ولي وقتي ميري لب دايو بترسي و عقب گرد كني؟ بعد با كلي من بميرم تو بميري، بجنب يالا، مردن كه نيست، نميپري بيا كنار ما رد بشيم، آخرش همچين بپري كه عين كتلت وسط اب پهن بشي و دست و پات رو بگيرن و نعشت رو بندازن كنار استخر. ادم حسابي ضايع ميشه . نه؟
ولي عوضش ديگه نميترسي.

Comments:
من زندگی را دوست دارم ،
ولی از زندگی دوباره می ترسم
دين را دوست دارم ،
ولی از کشيشها می ترسم ..
قانون را دوست دارم ،
ولی از پاسبانها می ترسم..
عشق را دوست دارم ،
ولی از زنها می ترسم..
کودکان را دوست دارم،
ولی از آيئنه می ترسم ..
سلام را دوست دارم،
ولی از زبانم می ترسم ..
من می ترسم ،
پس هستم ..!
اينچنين ميگذرد روز و روزگار من ..
من روز را دوست دارم ،
ولی از روزگار می ترسم ..!!


" حسين پناهی"
 
Post a Comment

Subscribe to Post Comments [Atom]





<< Home

This page is powered by Blogger. Isn't yours?

Subscribe to Posts [Atom]