2/29/2004
من در قطرات باران كه نرم نرمك مي باريد
پي دريا بودم و آن دو قطره آبي زلال باران .
هيچ نمي دانست
از فاصله كوتاهي كه بين مرداب و درياست .
من پي موج بودم و او
دلداده آواز غمگين غورباقه ها بود و
رقص بي حاصل نيلوفر .
پي دريا بودم و آن دو قطره آبي زلال باران .
هيچ نمي دانست
از فاصله كوتاهي كه بين مرداب و درياست .
من پي موج بودم و او
دلداده آواز غمگين غورباقه ها بود و
رقص بي حاصل نيلوفر .
Comments:
<< Home
از باراني ترين روز سال
كه پاك لبهايم را شسته
صدايت مي كنم
از خواب قناري برنمي خيزي
آنقدر كه لبهايم پاك شود
از باراني ترين روز سال
..
Post a Comment
كه پاك لبهايم را شسته
صدايت مي كنم
از خواب قناري برنمي خيزي
آنقدر كه لبهايم پاك شود
از باراني ترين روز سال
..
Subscribe to Post Comments [Atom]
<< Home
Subscribe to Posts [Atom]