4/13/2004

" نوستالژي "
گل نازم كه پژمرد
بيزار از روشني و آفتاب
و بي خبر از رنج بي برگي
به سكون و سكوت مردابي سايه ،پناه بردم
نه چشمانم را به آسمان نگاهي بود
و نه پاهايم را فراتر از گل آلوده خانه ام راهي !
پرنده كوچك من
لمس نگاهت
ياد آور غمگين ترين خاطرات گذشته مرد است
جوانه هاي اميد كه بر تن خشكيده درخت روييده
حاصل نوازش گرم حضور قديمي توست
آسمان خانه ام را خالي مگذار .

Comments:
..
باران مي شوي
روزي اگر ابر گلويم سياه شود!
سپيدم ؟
..
 
Post a Comment

Subscribe to Post Comments [Atom]





<< Home

This page is powered by Blogger. Isn't yours?

Subscribe to Posts [Atom]