5/19/2004
از تنم نقش خواستي
به جان بازي كردم
از دلم چيزي مخواه
حضورم نه از سر دلبستگي ست
كه دستانت خالي تر از دلم است
نه سوداي برد دارم و نه پرواي باخت .
دلم به لحظه هاي كوتاه ديدار خوش است
و تنم ...
...
” به خاطر كوزه بسرا ” !
به جان بازي كردم
از دلم چيزي مخواه
حضورم نه از سر دلبستگي ست
كه دستانت خالي تر از دلم است
نه سوداي برد دارم و نه پرواي باخت .
دلم به لحظه هاي كوتاه ديدار خوش است
و تنم ...
...
” به خاطر كوزه بسرا ” !
Subscribe to Posts [Atom]