10/30/2004


يكي بود يكي نبود
ته يك كوچه بن بست
همدم يه مرد تنها
جاي تو ، خيال تو
نه راه پيش ، نه راه پس
نه عشق مملو از هوس
نه زندگي ، نه مردگي
نه راه دلسپردگي
يكي بود يكي نبود
ته يك كوچه بن بست
همدم يه مرد تنها
غير از خدا هيچكس نبود .

10/26/2004

به آفتاب مي انديشم و تو
جايي كه سايه نباشد .

10/23/2004

در پس ديوار
حتما كسي هست
صدايي هست
هوايي هست
خدايي هست .

10/20/2004

ضيافت
ضيافت توست
نان و خرما ارزاني سجاده نشينانت
روزه دار عشقت هستم
وتشنه يك نگاه .

10/18/2004

گل نازم
سايه ات كه بر سرم باشد
چه بباري ، چه نه
خوشبختم .

10/14/2004


خورشيد آرام آرام فرو مي رود
و سايه همه خاك را فرا مي گيرد
فقط خدا مي داند كه در اين سرزمين
ديگر طلوعي نخواهد بود .
به تماشا نشسته ام
پر از درد
پر از سكوت .

10/11/2004

اسير

تن از خاك
دل از خون
جان از هوس
،
تن به آهن
دل به آتش
جان به خاك
،
حرص بهشت مضحك نيست ؟

10/06/2004


همه آنچه را كه در تو تمنا مي كردم ،
دخترك دوره گردي كه ديشب به خوابم آمده بود ، يكجا بخشيد .

10/05/2004

تنش بروي دست ها روان بود و احترام برانگيز
ليكن دلش بود كه زير پاها لگد مال مي گشت بي اعتنا .

This page is powered by Blogger. Isn't yours?

Subscribe to Posts [Atom]