2/16/2006
دلم مي خواست ، آسمون آبي بودم
رد نگاهت رو تنم خط مي كشيد .
يا اينكه نه ،
يه كاغذ كاهي بودم ،
پوست تنم پر مي شد از شعر قشنگ بودنت
دلم مي خواست قالي بودم زير پاهات
يك شب مهتابي بودم
پر از خيال و خاطرات .
. . .
دلم مي خواست ،
دلت نخواست .
رد نگاهت رو تنم خط مي كشيد .
يا اينكه نه ،
يه كاغذ كاهي بودم ،
پوست تنم پر مي شد از شعر قشنگ بودنت
دلم مي خواست قالي بودم زير پاهات
يك شب مهتابي بودم
پر از خيال و خاطرات .
. . .
دلم مي خواست ،
دلت نخواست .
Comments:
<< Home
..
در زلف تو بند بود داد دل ما
در بند کمند بود داد دل ما
ای داد به داد دل ما کس نرسید
از بس که بلند بود داد دل ما
..
Post a Comment
در زلف تو بند بود داد دل ما
در بند کمند بود داد دل ما
ای داد به داد دل ما کس نرسید
از بس که بلند بود داد دل ما
..
Subscribe to Post Comments [Atom]
<< Home
Subscribe to Posts [Atom]