6/15/2006

من غول گنده بخت برگشته اي را مي شناسم كه همه عمر و جون و
زندگيش ، بند به يه شيشه نازك بود كه يكي اونو پيدا كرد و همين جوري
و واسه خاطر خنده زد اونو شكست .
راستي چرا غولا شيشه عمر دارند و آخر همه داستانها ، قهرمان داستان
زرتي ميزنه شيشه رو ميشكنه ؟

من غول گنده بد تركيبي را مي شناسم كه درون شيشه اي يا چراغي
يا يه همچين جايي محبوسه و منتظره كه هر از چند گاهي يكي اونو
پيدا كنه و واسه يه خواسته اي ، با يه نوازش يا يه لمس چند لحظه اي
آزاد كنه و دوباره ولش كنه تا برگرده سر جاي اولش .
راستي چرا غولا هيچ وقت واسه خودشون نمي تونن كاري بكنن ؟

Comments:
از اين غول ها زياد شدن... حتي بدتر از اين غول... براي همه عادي شده.
 
salam kave jan.. poste in dafat ye joor teragedy naab bood... ye jooraye hes mikonam avale esme in agha ghoole K hast.. hala nemidoonam ta che had hesam doorste...
rasty khoshhalam ke didemoon raje be team melimoon taghriban shabihe manam fek mikonam hameye eshkalat az systeme hakeme ke adamhaye bi kefayat tarbiyat mikone...
 
چقده تو قول میشناسی کاوه جان! در ضمن اگر قرار بود اختیارشون دست خودشون باشه که می شدند آدم! در ضمن من از زن بودن خسته نمیشم، زندگی همونطور که دوختن دگمه و شستن است همونطور هم کشفیات علمی و جهانگردی و لذت بردن از آزادی است، از دید من همه باید بتونن کاراشون رو انجام بدند چه دوختن یک درز باشه چه پنچرگیری ماشینشون. شاد باشی
 
Post a Comment

Subscribe to Post Comments [Atom]





<< Home

This page is powered by Blogger. Isn't yours?

Subscribe to Posts [Atom]