12/18/2007

من هر شب غرق می گردم و سحرگاه به تخته پاره ای نجات می یابم .
ساحلم باش .

Comments:
اگه ساحلت باشم نميذارم شبها غرق بشي
 
من او را رها كردم
وچقدر سخت است عزيزترينت را رها كني
اما من آنقدر اورا دوست دارم
كه او را رها مي خواهم
رها از تمامي بندها وزنجيرها
هرچند او هيچگاه در بند من گرفتار نبود
چرا كه من خود اينگونه خواستم
هيچگاه بخاطر هميشه بودن با او
براي او بندي نساختم
اما او در بند خود گرفتار بود
اي كاش از خود رها شود
همانگونه كه من با او از خود رها شدم
 
..
ساحل
در آب فرو مي رود و خيس
باز مي گردد
به امتحان آفتاب ، پاسخ دهد !
..
 
Post a Comment

Subscribe to Post Comments [Atom]





<< Home

This page is powered by Blogger. Isn't yours?

Subscribe to Posts [Atom]