9/30/2004
دويدم و دويدم ، سر كوهي رسيدم
بالاي كوه خدا بود ، يه رنگي دلا بود
دنيا قد يه ارزن ، زمين رنگ طلا بود
پي چيزاي بهتر ، دوباره باز دويدم
نفهميدم كدوم سمت ، ولي به خاك رسيدم
چقدر زمين سياه بود
پر از گرگ گرسنه ، پر از برو بيا بود
برادرا دشمن همديگه شدن
دوستا شدن ماشين حساب
عشق فقط تو تخت خواب
دور و ورت پر از حباب
دويدم و دويدم ، به هيچ جا نرسيدم
كاشكي مثل يه صخره ، كنار كوه مي موندم .
بالاي كوه خدا بود ، يه رنگي دلا بود
دنيا قد يه ارزن ، زمين رنگ طلا بود
پي چيزاي بهتر ، دوباره باز دويدم
نفهميدم كدوم سمت ، ولي به خاك رسيدم
چقدر زمين سياه بود
پر از گرگ گرسنه ، پر از برو بيا بود
برادرا دشمن همديگه شدن
دوستا شدن ماشين حساب
عشق فقط تو تخت خواب
دور و ورت پر از حباب
دويدم و دويدم ، به هيچ جا نرسيدم
كاشكي مثل يه صخره ، كنار كوه مي موندم .
9/25/2004
: مي خواستي همدمم بشي
ساكن اين دل غريب ،
مالك لحظه هام بشي
مي خواستم . . .
بالا رفتيم ماست بود ، پايين اومديم دوغ بود
قصه ما . . .
راست و دروغش با خودت
هر چي كه بود ، هر چي كه هست ،
يادت باشه !
يار نبودي .
9/23/2004
انتظار
اون روزا كه آسمون ، ابر بي بارون نداشت
حياط خونه پر خاطره مون ، گل بي گلدون نداشت
همه شعرا ، شعر چشماي تو بود
همه احساس تنم ، لمس دستاي تو بود
چشم تو ، ستاره ها
دست تو ، موجاي دريا
تن تو ، غنيمتي بود
نفست ، باد بهاري ، عطر ريحون
اون روزا يادم نمي ره
نميدونم اين خزون ، كي به آخر مي رسه
نميدونم اون بهار ، كي مي خواد سر برسه
اون روزا يادم نمي ره .
9/21/2004
تجربه هاي مكرر
هيچ چيز تازه اي ندارند ،
چون چكه هاي مداوم
كه روح را مي خراشند .
9/18/2004
بيگانه
شادي هاي دروغين
صميميت هاي چندش آور
فضاهاي آلوده ، گرگ هاي گرسنه
حرمت مي ، مي دريدند
و به ناز و نياز ، حريم تن مي شكستند
آن جايي كه بودم جاي من نبود .
اينجا هم .
9/12/2004
اين روزا كه سايه همه دنيا رو تنم سنگيني مي كنه
بد جوري جات خاليه .
9/11/2004
كمر به آزموني ديگر بسته اي ؟
زخم قبلي تازه است هنوز
به ناگزير بر پاي ايستاده ام .
ترا چه مي شود ، چنين قهار ؟
نيك ميداني كه بيش از هميشه دوستت دارم ،
ولي نه آنگونه كه تو مي پسندي ،
به روش خودم .
9/08/2004
درد ، حماقت ديگران است
و حماقت ديگران گاهي ، انتخاب آنهاست
البته انتخاب حق مسلم انسانهاست
حتي اگر قابيل بودن را انتخاب كنند .
درد خون قابيل است كه مي ريزد .
9/06/2004
بزرگترين تاسف زندگي اينست كه هرگز به انسان فرصت حماقت نمي دهد
و واماندگي ترس از انتخاب است .
9/04/2004
تا حالا شده به شما عكس هواپيما نشون بدن ، هزينه هواپيما رو ازتون
بگيرن بعد با درشكه بيان دنبالتون ، اونم با اين قبيل توجيهات :
قسمت هر كسي يه چيزيه ديگه ، با سرنوشت كه نميشه جنگيد ، آدم
هميشه بايد به اوني كه داره قانع باشه ، زياد سخت مي گيري ، انشاءاله
درست ميشه ...
عزيز من ، آدم ممكنه تو هر شرايطي دوام بياره و تحمل كنه ولي نه بااين دلايل و توجيهات .
Subscribe to Posts [Atom]