1/19/2005


داشتم تو پياده رو واسه خودم پرسه مي زدم كه به دو سه تا
شعر ناب از آسيه ضيائي برخوردم ، دلم نيومد تنهايي بخونمشون .
بوسه
لب هات پيامبران بوسه هاي جاودانه اند
پيامبران سرخ تب آلوده
و من
تب كرده از اعجاز رسالت
تو
تو
تو را
مي بوسمت
×××
سفال
چرخ
مي چرخد
و سفال اندام من
در دستان تو
پديدار مي شود
×××
خدايگان
من به خداي خشمگين تو گفتم
اگر با خداي تنهاي غمگين من من آشتي كند
من پيامبران دوباره بر او قرباني خواهم كرد
آه
بيچاره خداي من
در آغوشم لرزان
سخت مي گريد
و خداي تو
جز او
قرباني ديگري نمي پذيرد .

Comments:
مرگ
..
از مرگ من سالها می گذرد
در جهانی که کتاب ها دوزخش خوانده اند
بیست و هفت سال زیسته ام
و زین پس
هرگز برای من مرگی نخواهد بود
جهان های بعد از این در انتظار مانده اند
کتاب ها چنین شهادت می دهند
من می زی ام،
دلم برای رقص باد،لابلای موهایم تنگ نمی شد
اگر فقط یک بار
برای همیشه می مردم
..
 
Post a Comment

Subscribe to Post Comments [Atom]





<< Home

This page is powered by Blogger. Isn't yours?

Subscribe to Posts [Atom]