6/27/2006

من سخت ترسيده ام
يكي از همين روزها ، روز امتحان است
نه پرواي باخت دارم ، كه مي دانم اين بازي برنده اي ندارد
و نه پرواي تنهايي كه هيچگاه تنها تر از امروز نبوده ام .
من سخت ترسيده ام
يكي از همين روزها ، روز سفر است
كنار تو ، بي تو بودن را آموخته ام
بي تو
ماندن را ....
نمي دانم .
من سخت ترسيده ام
از هراس كابوسي كه همين نزديكي هاست
و كنار گوش من مدام زوزه مي كشد
از تن ناتوان خود كه تا بيايد و عادت به آفتاب كند
دست ها ، دوست ها ، پست ها ، پوست ها ،
تكه تكه اش كرده اند .
من سخت ترسيده ام
از ابر هاي تيره اي كه نويد طوفان مي دهند
از شكستن سكان
از رحمت ناخدايي كه هميشه بي رحم و سخت گير بوده .
من سخت ترسيده ام
از فرو ريختن سقف
و گذر اين روزها را ، تلخ به تماشا نشسته ام .

6/21/2006

من ميگم : دلم برات تنگ شده
و تو فكر مي كني كه دوستت دارم .

6/15/2006

من غول گنده بخت برگشته اي را مي شناسم كه همه عمر و جون و
زندگيش ، بند به يه شيشه نازك بود كه يكي اونو پيدا كرد و همين جوري
و واسه خاطر خنده زد اونو شكست .
راستي چرا غولا شيشه عمر دارند و آخر همه داستانها ، قهرمان داستان
زرتي ميزنه شيشه رو ميشكنه ؟

من غول گنده بد تركيبي را مي شناسم كه درون شيشه اي يا چراغي
يا يه همچين جايي محبوسه و منتظره كه هر از چند گاهي يكي اونو
پيدا كنه و واسه يه خواسته اي ، با يه نوازش يا يه لمس چند لحظه اي
آزاد كنه و دوباره ولش كنه تا برگرده سر جاي اولش .
راستي چرا غولا هيچ وقت واسه خودشون نمي تونن كاري بكنن ؟

6/08/2006

واسه آدمي كه تو هفت آسمون حتي يه ستاره هم نداره ،
بوييدن يه شاخه گل ، اگه شده يه مرتبه ، حتي واسه يه ثانيه
يه هديه ي خداييه .

6/01/2006

_ : کیه کیه در میزنه ؟ درو با لنگر میزنه ؟
_ : منم منم مادرتون ، غذا آوردم براتون ،
زود باشید بیایید درو باز کنید .
_ : آقا گرگه در بازه ، بیا تو ، در از اولش
هم باز بود ، لزومی نداشت دروغ بگی .

This page is powered by Blogger. Isn't yours?

Subscribe to Posts [Atom]